سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عواقب دردناک ارتباطات تلفنی نامشروع قسمت پنجم

دوشنبه 94/12/17
11:23 عصر
مسلمان

عواقب دردناک ارتباطات تلفنی نامشروع  قسمت پنجم   

  روزها گذشت و ارتباط ما و آن ها به این صورت سپری شد تا این که فیلمی را آوردندکه در آن مدیر شرکتی از طریق تلفن با دختر جوانی که او را دوست داشت و دختر نیز او را دوست داشت آشنا شده و سپس قرار گذاشتند تا در مکانی همدیگر را ملاقات کنند ، وهنگام ملاقات دانست که معشوقه ی تلفنی اش منشی دفترش می باشد..

هردو تعجب کردند وهردو قرار ازدواج را گذاشتند..

 

 

با خود فکر می کردم و می گفتم: آیا ممکن است که من به همسری که آرزویش را دارم از طریق تلفن دست رسی پیدا کنم؟!!

بعد از آن تصمیم گرفتم از دوستم که واسطه ی اینگونه کارها بود شماره ای از شماره های زیادی را که دارد و با آن ها با جوانان صحبت می کند بگیرم.

 

دوستم بلافاصله شماره ی جوانی را داد و مرا قانع کرد که برای ازدواج باهم مناسبیم، و بعد از آن مکالمات تلفنی من با او شروع شد، او را شناختم و مکالماتم را تکرار کردم..می کرد. 

 

من منتظر « شب زنده داری » برادر بزرگم بیداری در شب را دوست داشت و می ماندم تا همه ی اهل خانه بخوابند و بعد با دوست پسرم تماس می گرفتم.

 

روزی از روزها بعد از آن که برادرم به خواب رفت، گوشی را برداشتم و شروع به صبحت کردم..

 

آنقدر غرق صحبت کردن با دوست پسرم بود که متوجه روشن شدن هوا نشدم...
برادرم مثل عادت همیشگی اش بیدار شده بود... و من متوجه نشده بودم... و آمد تا بعضی از دوستانش را برای نماز صبح تلفنی بیدار کند...ناگهان متوجه تلفن زدن من شد و حتی بعضی از سخنانم را شنید،
اما با حالت خونسردی آن را نادیده گرفت و از من خواست که گوشی را سریعاً قطع کنم، دستم را گرفت و بر سرم فریاد کشید: وای بر تو چه کاری را انجام می دهی... مگر دیوانه ای... بدنم به لرزش افتاد وترس شدیدی سراپایم را فرا گرفته بود،
 از او خواستم که ماجرا را نادیده بگیرد و پ درم راباخبر نکند، آه سردی کشید و دستم را رها کرد و گفت: قرار است فردا اگر خدا بخواهد
برای تو خواستگار بیاید به تو هشدار می دهم که دست از این کار برداری بی آبرو می شوی آیا به پیامدهای این گناه فکر نمی کنی.. 

از برادرم عذرخواهی کردم و از او خجالت کشیدم،و او از من خواست از خداوند طلب بخشایش کنم و به درگاهش توبه کنم. اینکار را انجام  دادم، خواستگاری که قرار بود برایم بیاید آمد، با مرد صالحی که دوست صمیمی برادرم بود ازدواج کردم و خداوند را خالصانه سپاس گفتم که مرا از دام گناه تلفنی نجات داد.
 وهمواره برادرم را دعا می کنم که مرا کمک و راهنمایی کرد تا به لطف خداوند بخشایشگر و آمرزنده و به واسطه او از این گناه بزرگ نجات پیدا کنم!!.
http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها


عواقب دردناک ارتباطات تلفنی نامشروع قسمت چهارم

دوشنبه 94/12/17
2:36 صبح
مسلمان

رحمت خدا                                                                                                                 

 سخنش را با حمد و سپاس خداوند آغاز کرد... در حالی که خاطراتش را به یاد می آوردو عرق (شرم) از پیشانیش سرازیر بوده، تبسمی کرد و داستان خود را بیان کرد تا شاید عبرتی باشد برای کسانی که در دام مکالمات تلفنی می افتند.


در دوره ی بلوغ و خیره سری ها بودم آن زمان سنم چهارده سال بود، و احساس نیازشدیدی به بازی و سرگرمی با تلفن می کردم، مردم از تلفن که تازه به روستای ما وارد شده بود با حرص و ولع صحبت می کردند..


روزی جوانی با من تماس گرفت و به گونه ای با من صحبت کرد که زود با او صمیمی شدم، او به تدریج شروع به صبحت کردن با من کرد، و من نیز بگونه ای با او صحبت کردم که انسان از یادآوریش شرمسار می شود، مکالمات تلفنی بین من و او روزها و ماه ها ادامه پیدا کرد، تا این که روزی خواستگاری برایم آمد و مرا از پدرم خواستگاری کرد..

بعد از اصرار زیاد پدرم او را قبول کرد، وقتی جوان این موضوع را شنید با من تماس گرفت و مرا با نوار ضبط شده ی مکالمات تلفنی مان تهدید کرد.




در تنگنای شدیدی قرار گرفته بودم، چنان دچار بحران و اضطرابی شده بودم که زندگی در کامم تلخ شده بود.چه کار می توانستم بکنم؟ در کارم سرگردان و حیران مانده بودم! او تهدیدهایش را ادامه داد، از من می خواست که ازدواج نکنم و گرنه فضیحتی که انجام داده ام را افشا خواهدکرد. 

صفحات ویژه

[ صفحات: ویژه ]
صفحات دیگر

کد آهنگ

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به اسلام آنلاین است. ||اسلا م آنلاین ...