دستم دراز سوی خدا چون سائلی هستم گدا
دستم دراز سوی خدا چون سائلی هستم گدا
جرمم کثیر من غدالحصی قلبم سیاه چون لیل سجی
پیوسته کردم من دعا عهد خدا ،رب الوری
دائم کنم من این دعا بخشی خدا قلبم صفا
دائم شدم غرق خطا گم گشته ی راه خدا
رسوا شدم اندر وری کس را نیافتم راه گشا
گم گشته و حیران چرا چون باد سرگردان چرا
دائم در این غفلت چرا اندک بسوی حق بیا
یا رب ببخش از ما مضی تائب شدم از دل صفا
گشتم پشیمان از مضی شرمنده و در قلب دعا
عمرم گذشته سالها توبه شکستم بارها
اکنون بگردم بارها اشکی بریزم دیده ها
یادی کنم از فعلها حسرت خوردم درسالها
یارب کنم من این دعا گریم و گریم بارها
خفف علینا آن سزا در روز سخت آن جزا
بوسعدبیا سوی خدا توبه بکن از کارها
بخشد خدای با صفا جمله گناه ما در مضی