هزار سال پادشاهی
یادداشت ثابت - شنبه 95/6/7
7:53 عصر
نظر
هزار سال پادشاهی
حضرت داوود داخل غاری رفت .درآن جا مرد مرده ای را یافت که در کنارش لوح نهاد شده و بر روی آن این متن نوشته شده بود:من فلان و فرزندفلان پادشاه هستم.هزار سال عمر کرده ام .
هزار زن گرفته ام ،هزار شهر را فتح کرده ، و هزار لشکر را شکست داده ام.
بلاخره کار من به این جا رسید که سبدی از دراهم فرستادم ولی یک قرص نان هم در آن پیدا نشد.بعد سبدی از جواهرات باز هم یافت نشد. جواهرات را که بوسیدم. خرد کردم تا این که در جایم مردم هر کسی شب را صبح کند و یک قرص نان داشته باشد و چنین فکر کند که از من هیچ کسی بی نیاز تر نیست مانند من خواهد مرد
منبع::(المستظرف)