گریه برای مرگ
یادداشت ثابت - سه شنبه 95/5/6
5:12 عصر
نظر
گریه برای مرگ
حضرت عمر بن عبدالعزیز (رح) هنوز نوجوان بود. روزی در خلوت به مرگ و آخرت فکر می کرد و از ترس و وحشت گریه می کرد و اشک هایش جاری و صدایش بلند شد تا اینکه مادرش صدای گریه او راشنید.
کسی را فرستاد تا دلیل گریه ی او را بپرسند.حضرت عمر بن عبدالعزیز گفت : ((یاد مرگ مرا به گریه در آورد.)) با شنیدن این سخن مادرش هم گریست.
پدرش او را برای تربیت نزد صالح بن کیسان (رح) فرستاده بود وقتی از حج برگشت ،برای احوال پرسی فرزندش به مدینه آمد.
عبدالعزیز (رح) از صالح بن کیسان درباره فرزندش پرسید.
صالح گفت : ((من هیچ کس را سراغ ندارم که خداوند در قلبش بزرگ باشد ، آن قدر که خداوند در قلب این نوجوان بزرگ است.))
منبع :صدویک قصه از زندگی عمر بن عبدالعزیز ص71