اسلام آنلاین

با چشمانی که
این همه
اشتباه می کنند

هرگز قضاوت نکنید ...!!

قدر چهار چیز را چهار کس داند

1-قدر جوانی را پیرمرد کهن سال می داند

2-قدر نعمت تندرستی را مریض و مصیبت زده می داند

3-قدر زندگی را مرده ها می دانند

4-قدر مال را کسی می داند که مالش از دست رفته باشد

قایق تان شکست؟
پارویتان را آب برد؟
تورتان پـاره شـد؟
صیدتان دوباره به دریا برگشت؟
غمت نباشد چون خـدا با ماست !
هیـچ وقـت نـگو؛
از ماست که برماست،
بـگو خــدا با ماسـت

بسیاری از آخرین ها رو بدانیم .

آخرین خلیفه راشد حضرت حسن  (رض) است.

آخرین پیامبر جهان «محمد (ص) » است

 اخرین کتاب آسمانی «قرآن » است .

آخرین صحابی که وفات کرده است «حضرت ابوالطفیل عامر ابن وائله» بود.


آخرین فتنه در جهان «دجال» است .

آخرین همسر آن حضرت (ص) که فوت نمودند «حضرت ام سلمه» بود.

آخرین روز دنیا «هم محرم»است.

آخرین غزوه رسول «تبوک» است .

آخرین سوره ی قرآن در «مدینه» نازل شده است .

آخرین صحابی که در کوفه فوت کرده «حضرت عبدالله بن ابی اوفی »بود.

آخرین صحابی که در مدینه منوره فوت کرد«حضرت سهیل بن سهل »بود.

آخرین صحابی که در شام فوت کرد «حضرت ابوامامه باهلی » بود .

تاثیر بسم الله گفتن در دفع عذاب قبر

حضرت عیسی روزی از کنار قبری گذر کرد و متوجه شد که صاحب  قبر در عذاب خدا مبتلا است . از خداوند سوال کرد که صاحب این قبر قبلا به عذاب  مبتلا بود ولی اکنون مشمول رحمت تو گشته است . راز و حکمت آن چیست ؟

خداوند فرمود:ای نبی  من صاحب این قبر مجرم و مستحق عذاب بوده است در زمان مرگ زنش حامله بود. زنش بعد از مرگ او پسری به دنیا آورده و او را به مکتب خانه فرستاده بود.
از همان اولین روز که استاد کلمه ی((بسم الله الرحمن الرحیم ))را به او  آموخته است  همواره نام مرا به زبان می آورد
چگونه شاهد عذاب پدرش باشم لذا به خاطر آن پدرش را مورد عفو و بخشش قرار دادم و گناهانش را آمرزیدم

فقر از دیدگاه مثبت

روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : « نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟ »
 
پسر پاسخ داد : « عالی بود پدر» پدر پرسید : « آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟ پسر پاسخ داد: « فکر می کنم» پدر پرسید : « چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
 
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : « فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست . در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : « متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم ! »

بهلول و کودک صاحبدل

بهلول در بصره چند پسر بچه را دید که سرگرم بازی با گردو بودند اما در کنار ایشان پسری جداگانه آنها را با دقت تماشا می کرد و همواره گریه می کرد.

بهلول با این تصور که گردو ندارد تا با آنها بازی کند گریه می کند.

به آن پسر بچه نزدیک شد و پرسید :چرا گریه می کنی ؟

من برایت گردو تهیه می کنم تا با بچه ها بازی کنی.پسر رو به بهلول کرد و گفت :ای نادان مگر خدا ما را برای بازی کردن خلق کرده است؟ گفتم :خداوند برای چه کاری ما را آفریده است ؟گفت:برای تحصیل علم و عبادت . بهلول گفت :این را از کجا می دانی ؟خداوند بر برکت عمرت بیفزاید

کودک گفت: از این آیه که خداوند فرموده است«آیا شما را در این عالم بیهوده و بدون هدف خلق کردهایم» بهلول متوجه شد که این یک کودک معمولی نیست.

رو به کودک کرد وگفت : مرا نصحیت کن.مثل اینکه تو از من فهمیده تر هستی پسر گفت :دنیا در حال گذر است. انسان باید آماده سفر باشد دنیا برای کسی نمانده است و نخواهد ماند.

زندگی انسان و مرگ هم چون دو اسب تندرو  هستند که به دنبال یکدیگر  می دوند.

در این دنیای فریبنده لازم است انسان زاد و توشه ی راه آخرت را آماده کند بهلول می گوید :  آن پسر دست های کوچکش را روی به آسمان بلند کرد و درحالی که به آسمان اشاره می نمود از گونه هایش همچون مرورارید اشک می چکید. شعری را زمزمه می کرد که معنایش چنین است:

ای خدای چاره ساز بی کسان ، ای رحیم چاره درد نهان ای کسی که همواره در دل ها می آیی به جز از تو هدفی دیگر در دل نمی ماند.سپس بر زمین افتاد و بیهوش شد . سرش را از زمین برداشته و خاک ها را از صورتش زدودم.زمانی که به هوش آمد گفتم : ای پسر تو را چه شده است ؟تو بچه معصوم و بی گناه هستی . چرا این قدر ترس در دل خود می اندازی ؟

گفت : ای بهلول مرا به حال خود رها کن چونکه من همواره مادرم را دیده ام زمانی که اتش را بر روی دیگ روشن می کند ،ابتدا هیزم های کوچک را مصرف می کند سپس هیزم های بزرگ را می سوزاند.چونکه ظاتش بزرگ بدون هیزم کوچک شعله  نمی گیرد. می ترسم که روز قیامت آتش بزرگ جهنم را ازما کودکان روشن کنند یاد آن روز آرامش زندگی ام را از من گرفته است . بهلول می گوید : ای پسر تو یقینا از من هوشیارتر هستی.

اقوال زرین

فرید الدین عطار می گوید نشانی های بد بختی چهار چیزند:
جهالت دوستی  بی کسی  مفلسی

وعلامات بزرگی نیز چهارنشان هستند:
علم خوش کلامی مهمان نوازی دوراندیشی

وفرمودند چهار چیز را نباید حقیر شمرد:

دشمن آتش مریضی عشق

منبع::مخزن اخلاق

جذبه و شوق سخاوت حضرت عایشه (رض)

درزمان گسترش فتوحات اسلامی از طرف یکی از فرماندهان لشکر اسلام به اندازه دو کیسه از طلا و جواهرات برای حضرت عایشه فرستاده شد که مجموعه قیمت آنها بیش از یکصدهزار درهم آن زمان بود

حضرت عایشه در یکجا نشسته و دو ظرف از خادمش خواست و مشغول به تقسیم و توزیع آنها شد و همه آنها را بین مستحقین و نیازمندان تقسیم نمود و حتی یک درهم از آنها باقی نماند.

حضرت عایشه روزه دار بود در زمان افطار رو به خدمت گذار کرد و گفت برای افطار نان و روغن زیتون بیاور خدمتگذار

گفت :ای ام المومنین خداوند بر تو رحم کند.کاش امروز یک درهم از این درهم ها برای خودما باقی می گذاشتید،تا در افطار امروز مقداری گوشت می داشتیم. حضرت عایشه فرمودند : حالا وقت این صحبت ها نیست در همه زمان تقسیم کردن مرا یاد می دادید.

بار الها....
به حق خوبی
به حق بزرگی
به حق انصاف
به حق حقانیت
به حق مهربانی
به حق عشق
بهترین ها را برای،
همه دوستانم
 مقدر بفرما
 
فرداتون سپید
شبتون بخیر